سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست

عشق تنها کار بی چرای عالم است ،

چون، آفرینش بدان پایان می گیرد.

معشوق من چنان لطیف است ،

که خود را به « بودن » نیالوده است ؛

که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد ،

نه معشوق من بود.


دوستای عزیزی که وبلاگ دارند میتونن منو با اسم

                                    -->حرف آخر<--

لینک کنید بعد به من خبر بدید تا شمارو لینک کنم

.و در آخر. . .

 *** نظر یادتون نره ***

 *** نظر یادتون نره ***

*** نظر یادتون نره ***

 *** نظر یادتون نره ***

*** نظر یادتون نره ***

 

 

محبت

شاید قبلا اشکها بخاطر نبود محبت بود

      اما حالا!!!!

   چون عادت به بی مهری کرده ایم

                    محبت که میبینیم

        اشک میریزیم

انتظاروفراموشی

سخت ترین دو راهی :

    دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است ،

گاهی کامل فراموش میکنی

       وبعــــــــــــــــد

میبینی که باید منتظر میماندی

و گاهی آنقدر منتظر میمانی

که میفهمی

باید زودتر از اینها فراموش میکردی

رفت و آمد

سالهاست که معنی این جمله را نفهمیدم ...

      رفت و آمد؟؟؟

            یــــــــــــــــــــــــا

     آمدو رفت؟؟؟

       آدمها میروند که برگردند ؟!!!!!

           یـــــــــــــــــــــــــا

      می آیند که بروند؟!!!!

خیال گرم

وقتـــــــــــــی هوای فاصله سرد است

        من از «کلاف دلم»

برایت خیال گرم می بافم...

عکس من

مـــــــــــــــن

         به عکس تو دست میکشم ....

تـــــــــــــــــو

                به عکس من!!!!

دست میکشی از من ....

کوچ

کوچیدی از آغوش سرد من

حالا

 تمام خانه تب دارد

صبر یا کاسه

نمیـــــــــــــــــــدانم

          مشکل از کجاست؟!!!!!

صــــــــــــــــــبر یا کاسه؟

  این روزها زیاد سر میرود

سیم بان

دیگــــر

        پیامهایت نمیرسند

سیم بانان را خبــــر کن

شاید

          کاجی افتاده باشد

حلوا

صبـــــــــــــــــــر

           فریب بزرگی است

سالهـــــاست

   با غوره ها کلنجار میروم

                     حلـــــــــــــوا نمبشوند

کودک

گفتند چندسال داری؟!!!!!!

      گفتــــــــم:

روزهای غمناک زندگی ام را خط بزنی

هنــــــــــــــــــــــــــــــــــــوز.....

                     کودکم

نامه

چقـــــــــــدر

        دلم میخواهد نامــــــــه بنویسم

تمـــــــــــــــــبر و پاکت هم هست

                و یک عالمه حرف

کاش کسی جایی منتظرم بود

حوا

«حـــــــــــــــــــوا» که باشی

    بعضـــــــــی ها

   هوا برشان میدارد که

               آدمــــــــــــــــــــــــند

نگاه

تو میـــــــــروی

و مــــــــــن فقط نگـــــــاهت میکنم

        تعجب نکن چرا گریه نمیکنم!!!!!!

بی تـــــــو

            یک عمر فرصت برای گریستن دارم

     امــــــــــــــا

 برای دیدن تو همین یک لحظه باقیست

معلم

معلم میگفت :

        "جاهای خالی را باکلمات مناسب پرکنید"

امــــــــــــــــــــــــا

نمیدانست جای خالیـــــت

               باهیچ کلمــــــــــــــه ای پر نمیشود

چسب

دل

مثل چسب میــــــمونه

      چنـــــــــد بار که بکنی

دیگه نمیچسبــــــه


پاپوش

بعضـــــــــــــی ها

      چقــــــــــــــدر مهربانند

وقتی

          متوجه میشوند کفش نداری

فـــــــــــــــــورا

برایت پاپوش درست میکنند

عطسه پاییزی

تا میخواهم از تو دل بکنم

صبر می آید...

    چقدراین عطسه های پاییزی را دوست دارم

زمین

اینجا زمین است، زمین گرد است

تویی که مرا دور زدی!

فردا به خودم خواهی رسید

حال و روزت دیدنیست

نرسیدن

گاهی اوقات

       باید خدا رو شکر کنی
یا اصـــلا

بغلش کنی و ببوسیش

که به چیزی که یه روزی میخواستی

نـــــــــرسیـــــــــــــــدی

خط بریل

 

تنهایی را

باید

         با خط بریل می نوشتند

شنیدنش کافی نیست ، باید لمسش کرد

نمک

زخم هایم به طعنه میگویند:

دوستــــــــــــــــــــــانت چقدر با نمک اند!

تلخ کامگی

دلم میخواست

خدا این تلخ کامگی های بی هنگام را بس میکرد

نمیگویم پرستوی زمان را در قفس میکرد

نمیگویم به هر کس بخت و عمر جاودان میداد

نمیگویم به هر کس عیش و نوش رایگان میداد

همین چند روز هستی را امان میداد

دلش را ناله ی تلخ سیه روزان تکان میداد


درخت فرسوده

منم که تا تو نخوابی نمی‌برد خوابم
تو درد عشق ندانی،

بخواب آسوده

 ز ریشه کندن این دل تبر نمی‌خواهد
به یک اشاره می‌افتد

 درخت فرسوده

تقدیر

می سپارمت به همانی

که تـــــو را به جــــــان من انداخت...!

...
تقـــــدیــــــر...!!!

کلاغ خانه

همیشه به یادت هستم

اما

شاهدی ندارم جز کلاغ بام خانه مان!...

که اوهم حقیقت را

به تکه پنیری میفروشد

سخت

مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد ... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!!
خـورشـیـدکـه تـابـیـد ... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد ... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت

. . .

مرحبـــــــــــــــــــــــــــــا....

گویی گرد غم برچهره جهانیان پاشیده شده است ...صدای گریه ی کودکی بی گناه هزاران سال است که درجاری زمان پژواک میکند...و صدای قدم های مادری که بیتاب به دنبال طفل 6 ماهه خود میگردد...و من همچنان غرق این تحیر که تو در کودکی چه گناهی مرتکب شده بودی که سزاوار این بی رحمی بودی...و ما همچنان نه برای حسین که برای شرمساری خودمان شاید میگرییم...غرق خجالتم وقتی میبینم قلب فرزند فاطمه در فشار است...رنج بیشتر از شهادت فرزند،رنج نفهمیدن حرف حق بود...حرف حقی که بی محابا روی آن ایستادی و همه کس خود را فدا کردی...اما....ما چه کردیم؟؟؟؟؟ گناه بیشتر...اشتباه بیشتر...خطای بیشتر...توبه کمتر....نگران روزی هستم که همه در مقابل هم خواهیم ایستاد و من در مقابل خون تو و فرزندانت فقط کوله باری از گناه باخود دارم....هیئت تو کجاست؟؟؟جایی که برای کسب احترام دور هم جمع میشوند یا جایی که برای مظلومیت تو گریه میکنند؟؟؟؟!!!!! یا جایی که مهدی(عج) برای تو مظلومانه تر گریه میکند؟؟؟!!!! آن روز مردم از حسین(ع) غافل شدند و امروز از مهدی(عج)...راستی چه فرقی بین ما و یزیدیان هست؟؟؟؟ آنروز صدای حق تورا نشنیدیم و امروز صدای حق مهدی را....آنروز فاطمه الزهرا(ع) در عرش برای تو گریه میکرد و هزاران سال است برای غربت فرزندش مهدی (عج) گریه میکند....با این حال اگر ما در آنروز بودیم در کدام دسته بودیم؟در کنار تو؟یا در مقابل تو!!!!! ما آنروز نبودیم کاری کنیم اما حالا که هستیم برای مهدی(عج) چه کاری کرده ایم....و همچنان صدای نبرد حق و باطل به گوش میرسد ...آن روز با شمشیر و امروز.....

کلمات هم عاجز شده اند از گفتن...از ادا کردن حق مطلب....

چه روزگار غریبی ست...تاریخ در حال تکرار شدن است....کاش اینبار کنار تو باشیم....

    مرحبــــــــــــــــــــــــا به

                  صداقت بی سوادی

که ازو پرسیدند عشــــــــــــق چند حرف است؟؟؟؟

      گفت چهار حرف

              و همه به او خندیدند

     امـــــــــــــــــــــــــــــا

                       زیر لب میگفت :

       مگـــــــــــــــــــر حسیـــــــــــــــــــــــــــــن چند حرف است؟؟؟؟!!!!


ارزش دیدن ندارد

عشق هایت را مثل
کانال تلویزیون عوض می کنی
و افتخار می کنی،
که عشق برایت این چنین است!
و من می خندم
به برنامه هایی که هیچکدام ،
ارزش دیدن ندارند. . .



جوانمردی

کاش حداقل جوانمردی میکردی،

و "مهربانی ام" را بهانه ی رفتنت نمیکردی!

تا من مجبور نشوم هر روز "سنگ" را نشان دلم بدهم

و بگویم اگر مثل این بودی...

او"نمیرفت" !!!